دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳ /
119665
۲۸ تیر ۱۴۰۳ - ۷:۱۰

«پدر چپ نو» زیر ذره بین اف بی آی

در ابتدا در سال ۱۹۴۳ میلادی ارتباط هربرت مارکوزه با جمع قابل توجه مهاجران اروپایی و به طور خاص آلمانی‌های یهودی تبار که از دست نازی‌ها فرار کرده بودند زیر ذره بین قرار گرفت چرا که این تصور عمومی در امریکا وجود داشت که مهاجران آلمانی یا غیر آمریکایی هستند یا از شیوه زندگی آمریکایی خوش شان نمی‌آید و قدردان آن نیستند. مورد دوم شبهه ایجاد شده برای دستگاه‌های امنیتی امریکا در مورد مارکوزه مربوط به اواسط تا اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی و ارتباط مارکوزه با روشنفکران مارکسیست و موسسه تحقیقات اجتماعی بود. در دهه ۱۹۵۰ میلادی ارتباط او با کمونیست‌ها و مارکسیست‌های شناخته شده یا مشکوک و حمایت او از فلسفه انتقادی مارکسیستی بود که توجه اداره تحقیقات فدرال را برانگیخت و در دهه ۱۹۶۰ میلادی ارتباط مارکوزه با جنبش دانشجویی، پاد فرهنگ، چپ نو، آنجلا دیویس فعال جنبش پاد فرهنگی و رهبر حزب کمونیست آمریکا و رادیکال‌های اروپایی از جمله “رودی دوچکه” از رهبران جنبش دانشجویی آلمان در دهه ۱۹۶۰ میلادی تحت نظارت قرار گرفته بود.



فرارو- هربرت مارکوزه یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم بود. راستگرایان آمریکایی مخالف او تا جایی پیش رفتند که کارزار انتخاباتی ۲۰۰۸ اوباما با شعار “برای تغییر اساسی امریکا” را الهام گرفته از نظریات مارکوزه دانستند و اشاره کردند که اوباما به طور علنی از تأثیرپذیری فکری خود از آثار مارکوزه یاد کرده بود.
نگاهی به اندیشه و آرای مارکوزه
به گزارش فرارو، بررسی نظارتی اداره تحقیقات فدرال (FBI) از هربرت مارکوزه فیلسوف اجتماعی در فاصله سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۷۶ میلادی صورت گرفت. با این وجود، این نظارت و رصد در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی به اوج خود رسید زمانی که “هربرت مارکوزه” به عنوان یک رادیکال خودخوانده مارکسیست به شخصیتی پدر مانند برای جریان “چپ نو” تبدیل شد و به عنوان یک سخنران عمومی، یک معلم و یک نویسنده تأثیرگذار قلمداد می‌شد. در آن زمان بود که پلیس فدرال آمریکا مارکوزه را به مثابه تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحده قلمداد می‌کرد.
مارکوزه در سال ۱۹۴۱ میلادی کتاب “خرد انقلاب” را نوشت که در آن مقدمه‌ای بر هگل، مارکس و نظریه اجتماعی برای مخاطبان انگلیسی زبان ارائه کرد. “اروس و تمدن” اثر بعدی مارکوزه بود که در سال ۱۹۵۵ میلادی چاپ شده و او در آن سنتز جسورانه‌ای از آرای مارکس و فروید را ارائه کرد. این کتاب نقدی بر روانکاوی فروید و خوانشی تازه از نظریات او درباره فرهنگ و تمدن به شمار می‌آید. مارکوزه در این اثر در پی تبیین و گسترش محتوای آن دسته از آموزه‌های فروید است که معطوف به جامعه شناسی و تاریخ در باب انسان هستند. به نظر مارکوزه برخلاف گفته فروید، اساس تمدن نه غریزه ترس از مرگ و سرکوب نیاز‌های جنسی بلکه غریزه عشق است و انسان‌ها با عشق ورزی و محبت مدنیت و جامعه را خلق کردند و گسترش دادند.
به نوعی “اروس و تمدن” نقد قدرتمند جامعه معاصر ایالات متحده را شامل می‌شد و گویی که مارکوزه جنبش پاد فرهنگ دهه ۱۹۶۰ میلادی را که با خواست رهایی بعد زیبایی شناختی و اروتیک همراه بود؛ پیش بینی کرده بود. با پیشرفت آن جنبش، تنش‌های اجتماعی گسترده‌ای در مورد مسائل دیگر شکل گرفت و به سمت تفاوت‌های نسلی در مورد احترام به فرد، تمایلات جنسی انسان، حقوق زنان، اقتدار سنتی، تفکیک نژادی، حقوق رنگین پوستان، تجربه روانگردان‌ها و تعابیر متفاوت از رویای آمریکایی کشیده شد. بسیاری از جنبش‌های کلیدی مرتبط به این مسائل در دل جنبش پاد فرهنگ ۱۹۶۰ متولد شدند.
مارکوزه در سال ۱۹۶۴ میلادی کتاب “انسان تک ساحتی” را نوشت که نقدی رادیکال درباره “جامعه صنعتی پیشرفته” ارائه می‌کرد. او در آن کتاب به نقد انسان مدرن و مدرنیته بالاخص در زمان حاضر می‌پردازد که سرمایه‌داری، پوزیتیویسم (روش اثبات گرایی)، تکنولوژی و مصرف‌گرایی انسان را از پرداختن و اندیشیدن به موضوعات مهم دور کرده  و او را به انسانی تک بعدی تبدیل کرده که هر چه نظام سرمایه داری می‌خواهد؛ همان را انجام می‌دهد.
مارکوزه معتقد بود که جامعه معاصر، غیر آزاد و طبیعتا سرکوبگر است. کارگری که کارل مارکس از او انتظار داشت عامل انقلاب باشد، در تحلیل مارکوزه به قدری مصرف زده شده بود که به جای آن که راه حل معضل باشد؛ خود به بخشی از معضل تبدیل شده بود. او در انسان تک ساختی هشدار داد که “آزادی را می‌توان به ابزار قدرتمندی برای سلطه تبدیل کرد. محدوده انتخابی که برای فرد باز است عامل تعیین کننده در تعیین درجه آزادی انسان نیست. بلکه عامل تعیین کننده این است که چه چیزی می‌تواند انتخاب شود و چه چیزی توسط فرد انتخاب می‌شود.
انتخاب آزاد اربابان، ارباب بردگان را از بین نمی‌برد”. به نظر او تنها حذف شدگان، دانشجویان، هنرمندان، مردم جهان سوم و اقلیت‌های نژادی ایالات متحده از ظرفیت بالقوه انقلابی برخوردار بودند. با این وجود، مارکوزه طرفدار شوروی نبود و هرگز عضو حزب کمونیست نشد. او در کتاب “مارکسیسم شوروی” چاپ شده در سال ۱۹۵۸ میلادی نسبت به توحش مارکسیسم که در دوران استالین شکل گرفته بود ابراز تاسف کرد و نشریه پراودا در شوروی نیز او را یک “گرگینه” خواند و اثرش را محکوم کرد و نوشته بود که مارکوزه قصد دارد مارکسیسم را “کمونیزه زدایی” کند.
مارکوزه یک مهاجر یهودی آلمانی تبار فرار کرده از آلمان نازی و عضوی از گروه قابل توجهی از روشنفکران رادیکال بود که در ابتدا ریشه در موسسه تحقیقات اجتماعی فرانکفورت آلمان داشتند و آن حلقه را به دانشگاه کلمبیا در امریکا منتقل کرده و در آنجا به پروژه‌های تحقیقاتی خود در زمینه فاشیسم، شخصیت اقتدارگرا و اشکال معاصر قدرت و کنترل اجتماعی ادامه دادند. مارکوزه شخصیتی کلیدی در آن حلقه بود و  پس از بازگشت هورکهایمر، آدورنو و سایر اعضای گروه به آلمان پس از جنگ، به توسعه “نظریه انتقادی جامعه” به تنهایی و در چارچوب آمریکایی خود ادامه داد. مارکوزه نه تنها مورد توجه روشنفکران و رادیکال‌های نوظهور چپ جدید و پاد فرهنگ قرار گرفت؛ بلکه توجه “جی ادگار هوور” رئیس اداره تحقیقات فدرال (اف بی آی) را نیز به خود جلب کرد.

 آغاز زیر ذره بین رفتن مارکوزه توسط اف بی آی
اداره تحقیقات فدرال به طور رسمی نظارت سیستماتیک بر هربرت مارکوزه استاد دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو را از تاریخ ۱۳ مه ۱۹۶۶ میلادی آغاز کرد. تحقیقات بدان خاطر آغاز شد که اف بی آی به این نتیجه رسیده بود که آرای مارکوزه در جنبش دانشجویی و اعتراضات پاد فرهنگی علیه دخالت نظامی امریکا در ویتنام و هندوچین نقش داشته است.
با این وجود، این نخستین تحقیق صورت گرفته اداره تحقیقات فدرال در مورد مارکوزه نبود و نظارت بر او از دو دهه و نیم قبل از آن صورت گرفته بود، اما  آن تحقیقات در رابطه با بررسی‌های استاندارد امنیتی در رابطه با کار او با دولت امریکا بود. مارکوزه پیش‌تر به عنوان محقق، مترجم و خبرچین با دفتر اطلاعات جنگ (OWI) از دسامبر ۱۹۴۲ و سپس با دفتر خدمات راهبردی (OSS) وابسته به سیا از آوریل ۱۹۴۳ تا سپتامبر ۱۹۴۵ میلادی همکاری کرده بود. پس از آن او رئیس بخش اروپای مرکزی واحد تحقیقات اروپای وزارت خارجه آمریکا شد.
در سال ۱۹۵۰ میلادی اداره تحقیقات فدرال به همراه دادستان کل و کمیته فعالیت‌های غیرآمریکایی مجلس نمایندگان، از کارمندان دولت به ظن عدم وفاداری یا نقض قوانین فدرال تحقیقات بعمل آورد. مارکوزه به عنوان یک کارمند دولت فدرال در دوره پس از جنگ جهانی دوم، دوره‌ای که به “هراس سرخ” به دلیل مقابله امریکا با کمونیسم معروف شد؛ به دلیل ارتباطات فرضی‌اش با کشورها، سازمان ها، ایدئولوژی‌ها و هواداران کمونیستی تحت بازجویی قرار داشت.
اگرچه مارکوزه به طور رسمی از تمام اتهامات تبرئه شد و در پایان سال ۱۹۵۲ دیگر تحت تحقیقات رسمی قرار نگرفت؛ انگ سوء ظن به نام او چسبانده شده بود و تا پایان عمرش باقی ماند. اداره تحقیقات فدرال بدان خاطر مارکوزه و سایر متفکران در موسسه تحقیقات اجتماعی فرانکفورت که به دانشگاه کلمبیا نقل مکان کرده بودند را تحت نظر قرار داده بود که آنان طرفدار سوسیالیسم و مارکسیسم قلمداد شده و حلقه فکری شان هوادار کمونیسم قلمداد می‌شد.
در نتیجه، سوابق مارکوزه به عنوان یک چهره دانشگاهی به ویژه کار هر چند کوتاه مدت‌اش در موسسه تحقیقات اجتماعی در فرانکفورت و ژنو همراه با تألیف دو کتاب در مورد هگل و بسیاری از مقالات در مورد مارکس، فلسفه انتقادی، فاشیسم و دولت توتالیتر باعث ترغیب بیش‌تر اداره تحقیقات فدرال برای تحت نظر قرار دادن او شد. هیچ یک از این سناریو‌ها برای اولین بار مارکوزه را در طول جنگ جهانی دوم مورد توجه اف بی آی قرار ندادند. در عوض، این موقعیت او در کار برای دولت ایالات متحده بود که او را به عنوان یک تهدید امنیتی احتمالی و خطر ایدئولوژیک در مظان اتهام قرار داد.
اولین گزارش اداره تحقیقات فدرال در مورد مارکوزه مربوط به تاریخ ۲۰ آوریل ۱۹۴۳ می‌باشد. او در آن زمان برای کار در دفتر خدمات راهبردی درخواست ارائه داده بود. پس از دریافت درخواست داخلی، در مورد شخصیت، سابقه و حتی سابقه اعتباری مارکوزه، تحقیقات انجام شد و همه این تحقیقات، بخشی از روال عادی بررسی کارمندان دولت ایالات متحده بود.
آن گونه که در گزارش ذکر شده برای درک شخصیت مارکوزه، با چهار منبع محرمانه صحبت صورت گرفت و همه آنان از مارکوزه به عنوان یک چهره دانشگاهی حامی آرمان‌های امریکایی و به عنوان فردی مثبت یاد کردند. در نتیجه، “جی ادگار هوور” در تاریخ ۲۱ مه ۱۹۴۳ میلادی در یادداشتی داخلی خطاب به دفتر مرکز ماموریت ویژه اف بی آی نوشته بود: “تحقیقات درباره مارکوزه متوقف شود”. در آن زمان دست کم برای لحظه‌ای کوتاه به نظر می‌رسید اف بی آی مارکوزه را یک امریکایی وفادار قلمداد کرده بود و تهدیدی امنیتی نمی‌دانست. با این وجود، این پایان تحقیقات اداره تحقیقات فدرال از مارکوزه نبود. در واقع، در گزارش مورخ ۹ آگوست ۱۹۵۰ دومین تحقیقات بزرگ اداره تحقیقات فدرال درباره مارکوزه آغاز شد و در تضاد با یادداشت هوور در سال ۱۹۴۳ بود و نظارت بر فعالیت‌های مارکوزه متوقف نشده بود.
تحقیقات گسترده‌ای توسط وزارت امور خارجه درباره مارکوزه انجام شد و در آن زمان در این باره با حدود ۳۰ نفر مصاحبه صورت گرفت. تحقیقات در اواخر ۱۹۴۴ تا اوایل ۱۹۴۵ انجام شد و هیچ یک از مصاحبه شوندگان وفاداری مارکوزه را زیر سوال نبرده بودند. با این وجود، اداره تحقیقات فدرال بلافاصله مدعی شد که بسیاری از مصاحبه شوندگان به ارتباط مارکوزه با موسسه تحقیقات اجتماعی اشاره کردند که در ارتباط مستقیم با کمونیست‌های شناخته شده بود که باعث می‌شد اف بی آی به این نتیجه برسد که هر اطلاعاتی که به دست مارکوزه برسد در نهایت به دست هورکهایمر و سایر اعضای موسسه تحقیقات اجتماعی نیز خواهد رسید. در پایان دهه ۱۹۴۰ میلادی پرونده اداره تحقیقات فدرال در مورد مارکوزه به طور رسمی باز شده بود و او به موضوع تحقیق رسمی وفاداری کارکنان دولت تبدیل شد که عمدتا مبتنی بر ارتباط‌اش با موسسه تحقیقات اجتماعی و ارتباط با همکاران روشنفکرش بود.
در اگوست ۱۹۵۰ میلادی هوور از دفتر تحقیقات اف بی آی در واشنگتن خواسته بود تا گزارشی مقدماتی درباره “وفاداری” هربرت مارکوزه به بخش تحقیقات اروپا در وزارت خارجه ارائه دهد. ارتباط مارکوزه با متفکران رادیکال و روشنفکران طرفدار کمونیسم و سوسیالیسم زیر ذره بین قرار گرفته بود. مارکوزه در طول تصدی منصب در دفتر خدمات راهبردی و اداره اطلاعات جنگی ایالات متحده وقت خود را صرف انجام تحقیقات برای دولت کرده بود و به همین دلیل از انتشار آثار شخصی و دانشگاهی خودداری می‌ورزید. با این وجود، بسیاری از همتایان او در آن بازه زمانی که در زمره مکتب فرانکفورت بودند؛ مقالات و کتاب‌هایی را در انتقاد از سرمایه‌داری و سیاست فرهنگ و شیوه‌های فکری به طور گسترده منتشر کرده بودند که از جمله آن می‌توان به “دیالکتیک روشنگری”  اثر بسیار بحث برانگیز نوشته آدورنو و هورکهایمر اشاره کرد. در تمام آن دوران مارکوزه مکاتبات منظمی با همکاران‌اش در موسسه تحقیقات اجتماعی داشت. به نظر می‌رسد همین ارتباط منجر به تحقیق از سوی اداره تحقیقات فدرال در مورد او در سال ۱۹۵۰ میلادی شد.
در آن زمان شهادت یک کتابدار در دانشگاه یو سی ال‌ای (کالیفرنیا) در لس آنجلس که گفته بود شاهد رفت و آمد مارکوزه و سایر متفکران آلمانی از جمله ادورنو و هورکهایمر به کتابخانه آن دانشگاه بوده؛ به مدرکی برای زیر سوال بردن وفاداری مارکوزه تبدیل شده بود. طبق استناد به گفته این منبع محرمانه در گزارش اداره تحقیقات فدرال مرتبط با تاریخ ۲۰ آوریل ۱۹۴۳ میلادی “آن اقایان به کتاب‌هایی درباره مارکسیسم نگاه کردند و رفتاری مشکوک داشتند”.
در نتیجه، در اسناد اداره تحقیقات فدرال درباره مارکوزه بیش از آن که درباره شخصیت شخص او به مواردی اشاره شده باشد، ارتباطات او زیر ذره بین قرار داشته اند. در ابتدا در سال ۱۹۴۳ میلادی ارتباط مارکوزه با جمع قابل توجه مهاجران اروپایی و به طور خاص آلمانی‌های یهودی تبار که از دست نازی‌ها فرار کرده بودند زیر ذره بین قرار گرفت چرا که این تصور عمومی در آمریکا وجود داشت که مهاجران، آلمانی یا غیر آمریکایی هستند یا از شیوه زندگی آمریکایی خوش‌شان نمی‌آید و قدردان آن نیستند. مورد دوم شبهه ایجاد شده برای دستگاه‌های امنیتی امریکا در مورد مارکوزه مربوط به اواسط تا اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی و ارتباط مارکوزه با روشنفکران مارکسیست و موسسه تحقیقات اجتماعی بود.
در دهه ۱۹۵۰ میلادی ارتباط او با کمونیست‌ها و مارکسیست‌های شناخته شده یا مشکوک و حمایت او از فلسفه انتقادی مارکسیستی بود که توجه اداره تحقیقات فدرال را برانگیخت و در دهه ۱۹۶۰ میلادی ارتباط مارکوزه با جنبش دانشجویی، پاد فرهنگ، چپ نو، آنجلا دیویس فعال جنبش پاد فرهنگی و رهبر حزب کمونیست امریکا و رادیکال‌های اروپایی از جمله “رودی دوچکه” از رهبران جنبش دانشجویی آلمان در دهه ۱۹۶۰ میلادی و تاثیر پذیر از مکتب فرانکفورت و مارکسیسم فرهنگی تحت نظارت قرار گرفته بود. این موارد باعث شد تا نام مارکوزه در اسناد اداره تحقیقات فدرال ایالات متحده به عنوان “یک مارکسیست”، “یک انقلابی”، “یک آنارشیست” و “حامی خطرناک چپ نو و “انقلاب جهانی” ثبت و تعریف شود.
دهه ۱۹۶۰ میلادی اوج تحت نظر قرار گرفتن مارکوزه
در گزارش مارس ۱۹۶۶ میلادی اداره تحقیقات فدرال اشاره شده بود که مارکوزه در یک سخنرانی به سیاست امریکا در مورد ویتنام اعتراض کرده است. در یکی از گزارش‌های اداره تحقیقات فدرال در ۱۴ مه ۱۹۶۷ آمده بود که مارکوزه از عنوان “رادیکال‌های نو” یاد کرده و در سخنرانی خود گفته بود که چپ نو سوسیالیست و وابسته به جنبش کارگری نیست و به یک طبقه از جامعه متعهد نمی‌باشد. در حالی که چپ سنتی اساسا سوسیالیست و کارگر محور بود.
در گزارش مذکور آمده بود: “رادیکال‌های نو و جوانان روشنفکر، هیپی ها، رهبران حقوق مدنی و اساتید، نویسندگان و هنرمندان رادیکال در زمره چپ نو جای می‌گیرند. او گفته بود که جوانان چپ نو هیچ رهبری مستقر یا ارتباط موثری ندارند و نماینده طبقات اجتماعی نامتجانس هستند و این خودانگیختگی و انعطاف جنبش را نشان می‌دهد. او (مارکوزه) گفته که اهداف فوری رادیکال‌های نو، خاتمه جنگ و برقراری “دموکراسی مشارکتی” است. منبعی آگاه می‌گوید دکتر مارکوزه نسبت به جریان چپ نو موضعی همدلانه دارد و در سخنرانی‌اش از تدریس ایدئولوژی غیر همنوا و مستقل از دولت و دانشگاه‌های آزاد حمایت کرده است. او خاطر نشان ساخته که دموکراسی مشارکتی مستلزم انحلال مجتمع نظامی – صنعتی، گسترش گسترده رفاه، درهم شکستن انحصارات اطلاعاتی و لغو سیاست خارجی است”.
محتوای پرونده باز شده درباره مارکوزه در اداره تحقیقات فدرال نشان می‌دهد که آن اداره افرادی را استخدام کرده بود تا خلاصه‌ای از کتاب‌ها و نوشته‌های مارکوزه را تهیه کنند. علاوه بر نوشته‌های مارکوزه آن چه آشکار می‌شود این است که نبردی واضح در مورد ساخت اجتماعی تصویر عمومی هربرت مارکوزه در جریان بوده که از سال ۱۹۶۶ آغاز شد و تا دهه ۱۹۷۰ میلادی ادامه یافت. در آن زمان اف بی آی در بحبوحه یک ضد انقلاب فرهنگی، درگیر نبرد ایدئولوژیک با جوانان کشور بود و تلاش می‌کرد نشان دهد که مارکوزه فردی در تضاد با ارزش‌های اصلی دموکراسی ایالات متحده است و این کار را با اطلاق برچسب هایی، چون “مارکسیست خودخوانده” انجام می‌داد. ارتباط او با قیام‌های دانشجویی و چپ نو در داخل و خارج از کشور و واکنش شدید علیه مارکوزه از طریق اعتراض عمومی به حذف او از دانشگاه کالیفرنیا و هم چنین مجموعه‌ای از تهدید به مرگ مارکوزه از سوی کوکلاکس کلان‌ها، همگی نشان دهنده رادیکالیسم رو به رشد شخص او بودند.
مارکوزه نامه‌ای در جولای ۱۹۶۸ دریافت کرد که در آن نوشته بود:”مارکوزه، تو یک سگ کمونیست بسیار کثیف هستی. ما به تو هفتاد و دو ساعت برای زندگی در ایالات متحده فرصت می‌دهیم. مارکوزه، فقط هفتاد و دو ساعت دیگر و پس از آن ما تو را خواهیم کشت”. بر روی امضا نوشته شده بود: کوکلاکس کلان.
مارکوزه در سخنرانی خود در برندایس در سال ۱۹۶۱ استدلال کرد که بحران کوبا که دولت ایالات متحده در آن قرار گرفت؛ یک مشکل خودساخته توسط دولت امریکا بوده است. به گفته مارکوزه تصمیم کاسترو برای تکیه بر کمک‌های خارجی کشور‌های کمونیستی مانند اتحاد جماهیر شوروی به سادگی اساسی‌ترین پاسخ او در مواجهه با تحریم از سوی ایالات متحده بود. مارکوزه استدلال کرده بود که لفاظی ایالات متحده برای استفاده از نیروی نظامی برای محافظت از کوبایی‌ها در برابر نقض حقوق مدنی تحت رژیم کاسترو ریاکارانه بود، زیرا از دید او آمریکا راضی بود که از شیوه‌های خشونت آمیز کسب قدرت در کشور‌های دیگر حمایت کند و در مورد کشور‌هایی که در آن جناح راست یا فاشیست‌ها به قدرت رسیده‌اند و به طور سیستماتیک حقوق بشر را نقض می‌کردند از جمله در اسپانیا، گواتمالا و هائیتی، انتقادی مطرح نمی‌کرد.
مارکوزه در این باره گفته بود: “به نظر می‌رسد ما (امریکایی‌ها) صرفا با سرکوب حقوق و آزادی‌های مدنی‌ای مخالف هستیم که از سوی دولت‌های چپ اعمال شده باشند نه از سوی راستگرایان”. مارکوزه معتقد بود این ریاکاری در سیاست خارجی آمریکا در سیاست داخلی آن کشور و دور شدن از جامعه‌ای حافظ آزادی‌های مدنی تبلور پیدا کرده و گفته بود:” آن چه می‌بینیم تبدیل سریع جامعه خودمان به یک جامعه غیر آزاد است که نمود آن را در محدودیت آزادی مطبوعات، سانسور خودخواسته، توقف انتقاد و سرمایه گذاری بر روی کیش شخصیت می‌بینیم”. یک هفته پس از سخنرانی او در برندایس در تاریخ ۱۰ مه ۱۹۶۱ میلادی، مارکوزه زیر نامه سرگشاده‌ای خطاب به “جان اف کندی” رئیس جمهور وقت ایالات متحده در مورد سیاست خارجی آمریکا در مورد کوبا را همراه با دانشجویان اش امضا کرد.
طبق گزارش‌های سیا، مارکوزه فعالانه در اعتراض به سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده از طریق کانال‌های موجود شرکت داشت. در ۱۶ فوریه ۱۹۶۵ میلادی، مارکوزه زیر نامه‌ای دیگر این بار خطاب به “لیندون جانسون” رئیس جمهور وقت ایالات متحده را امضا کرد که خواستار مذاکره و عدم تشدید تنش در ویتنام شده بود. مارکوزه خاطرنشان کرده بود که مداخله آمریکا در ویتنام ناقض تمام احکام حقوق بین الملل بوده است. او گفته بود:”این جنگی نیست که ما در دفاع از کشور خود انجام دهیم بلکه جنگی در سرزمینی دور است و در آن ما هزاران نفر از افراد درمانده و بدبخت را به نام شیوه و سبک زندگی آمریکایی ذبح می‌کنیم”. روزنامه نگار نیویورک تایمز در این باره نوشته بود:”مارکوزه قیاسی میان مردم آلمان نازی و آمریکا انجام داد و گفته بود آلمانی‌ها آزادی خود را تسلیم هیتلر و نازی‌ها کردند و آمریکایی‌ها اکنون آزادی‌شان را تسلیم پرزیدنت جانسون کرده‌اند”.
مارکوزه در سخنرانی‌ای در سال ۱۹۶۳ میلادی نسبت به حذف آزادی‌های فردی در آمریکا از طریق کنترل اطلاعات هشدار داد. او گفته بود:”علائم خطر وجود دارند که نشان می‌دهند  رابطه بین دولت و حاکمیت بین دولت و اتباع آن به طور قابل توجهی در حال تغییر است”. سخنرانی‌های مارکوزه در فاصله سال‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۵ میلادی در مورد مارکسیسم، روانکاوی یا سوسیالیسم نبود. بلکه محور بحث او منسوخ شدن دموکراسی آمریکایی بود. منسوخ شدن ارزش‌های دموکراتیکی که پیش‌تر این باور وجود داشت که بدیهی هستند و بنیاد‌های جمهوری آمریکا را تشکیل داده‌اند یعنی آن که همه انسان‌ها تحت قانون برابر هستند و بنابراین آزادی زندگی و جستجوی خوشبختی را دارند. مارکوزه ناپدید شدن آن ارزش‌ها را در کنار آزادی بیان، حمله به انتقادات سیاسی و مخالفت‌ها و سرکوب گروه‌های اپوزیسیون قرار می‌داد و معتقد بود این موارد نشانه افول آمریکا هستند.
از این رو نقد مارکوزه از سیاست خارجی ایالات متحده با گسترش چپ نو و جنبش ضد جنگ در حال رادیکال شدن بود. در یکی از گزارش‌های اداره تحقیقات فدرال مرتبط با سال ۱۹۶۷ میلادی به نقل از یک خبرچین محرمانه اشاره شده بود که مارکوزه در یک سخنرانی به چهار موضوع پرداخته بود. در آن گزارش آمده است:”او سه دسته کشور را تقسیم بندی کرده است: پیشرفته صنعتی (مانند ایالات متحده)، کم‌تر صنعتی (مانند فرانسه، ایتالیا و آلمان) و توسعه نیافته و بقای دسته اول را صرفا از طریق استثمار دسته سوم کشور‌ها امکان پذیر دانسته است.
او هم چنین استدلال کرد که روشنفکر رادیکالیزه شده، وسیله تغییر است و برای ایجاد تغییر واقعی نیاز به جوانان پرانرژی و متحد با روشنفکران وجود دارد. در نهایت او در مورد نقش رسانه‌های جمعی ایالات متحده در تضعیف فکری و سیاسی فرد صحبت کرد و اشاره کرد که به نظر می‌رسد نظام سرمایه داری به وجود یک دشمن شرور و تهدیدآمیز همیشگی نیاز دارد تا تهاجم لیبیدینالی خود را به سمت آن هدایت کند”.
مارکوزه تاکید کرده بود که جامعه سرمایه‌داری امروز به طور فزاینده‌ای در حال شکل دادن به افکار، رفتار، نیاز‌ها و آرزو‌ها است و این که رهایی نیاز به آگاهی جدید دارد. از این رو از دید او برای تغییر اجتماعی رادیکال “باید نهاد‌های اجتماعی جدید و شیوه زندگی جدید وجود داشته باشد”. او هم چنین افزوده بود که تهدید ناشی از کمونیسم مسئول اصلی اتحاد کشور‌های سرمایه‌داری بوده، اما جنبش‌های آزادیبخش ملی و اتحاد آنان با جوانان رادیکال و روشنفکران ممکن است راه را برای تغییرات اجتماعی رادیکال هموار سازد.
انتقادات سرسختانه مارکوزه علیه دولت و علیه جنگ امریکا در جنوب شرقی آسیا و مداخلات آن کشور در درگیری‌های نظامی در نقاط دیگر جهان و علیه نژادپرستی، باعث نارضایتی مقام‌های دانشگاه برندایس شد و به همین خاطر زمانی که او در سال ۱۹۶۳ میلادی شصت و پنج ساله شد و به سن بازنشستگی رسید دانشگاه مایل بود صرفا یک دوره قرارداد سالانه قابل تمدید به او پیشنهاد دهد.
برای کسانی که مارکوزه را به خوبی نمی‌شناختند او یک چهره دانشگاهی نسبتا معمولی آلمانی به نظر می‌رسید: به طور رسمی مودب. او دانشجویان و هم چنین همسالان خود را با نام کوچک صدا نمی‌کرد و از این که افراد آشنا نیز او را “هربرت” صدا کنند استقبال نمی‌کرد. با این وجود، او به قدری تاثیرگذار بود که جریانات دست راستی امریکایی مخالف‌اش، افکارش را تاثیرگذار بر روی جنبش وُکیسم در امریکای امروزین می‌دانند. دانشجویان چپگرای دانشگاه کلمبیا که چهار دهه پیش آن دانشگاه را اشغال کرده بودند بر روی بنر نوشته بودند: “مائو، مارکس، مارکوزه”! رسانه‌ها در آن زمان از مارکوزه به عنوان “پدر چپ نو” و “مارکس فرزندان بورژوازی جدید” یاد کردند.
گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنهمنابع:Gennaro, Stephen; Kellner, Douglas (۲۰۰۹) , Under Surveillance: Herbert Marcuse And the FBI, York UniversityMoore, Judith (۱۹۸۶) , Marxist professor Herbert Marcuse’s years at UCSD, San Diego ReaderWaller, J. Michael (۲۰۲۴) , How the FBI and CIA went woke, The Blaze

منبع : fararu.com
منبع خبر «» است و اخبار سیاسی ایران از رسانه‌های خبری در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 119665 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره  09352222675  پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه اخبار سیاسی ایران از رسانه‌های خبری مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
برچسب های :
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 2 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 3 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 3 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 3 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 3 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 4 ساعت پيش [ 0 بازدید ]
ایسنا 4 ساعت پيش [ 0 بازدید ]