۲۷ دی شصت و هشتمین سالروز اعدام رییس و هسته مرکزی جمعیت فداییان اسلام در سال ۱۳۳۴ است.
هر کدام از اعضای جمعیت فداییان اسلام سرنوشتی پیدا کردند که سرنوشت پنج نفرشان مشترک بود.
سید حسین امامی
سید حسین امامی اولین عضو این تشکل مذهبی – سیاسی بود که در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۲۸ عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار پهلوی را ترور کرد و بعد از دستگیری به سرعت محاکمه شد و چهار روز بعد تیرباران شد.
سید مجتبی نوابصفوی موسس و بنیانگذار جمعیت فداییان اسلام با اینکه شخصا هیچ یک از چهار شخصیت سیاسی و نظامی پهلوی مشتمل بر حاجعلی رزمآرا، عبدالحسین هژیر، سید احمد حکمآبادی تبریزی معروف به احمد کسروی و حسین علا را ترور نکرد اما در طراحی و برنامهریزی برای اعدام انقلابی عناصر رژیم پهلوی نقش رهبری را بر عهده داشت.
البته او مدتها قبل از سید حسین و سید علیمحمد امامی که کسروی را در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ با ضربات چاقو ترور کردند، با خریداری کردن یک قبضه هفتتیر اقدام به ترور احمد کسروی کرد که کسروی از این ترور جان به در برد.
خلیل طهماسبی دیگر عضو شورای مرکزی جمعیت فداییان اسلام بود. او در جریان تنشهای اجتماعی منجر به ملی شدن صنعت نفت ایران، حاجعلی رزمآرا را در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ در مسجد شاه تهران در میدان بهارستان ترور کرد و زمینهساز تصویب قانون ملی شدن صنعت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ شد.
خلیل طهماسبی
با این که بعد از ترور رزمآرا دستگیر و زندانی شد اما به پشتوانه آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و جمعیت زیادی از بزرگان حوزه و تصویب مجلس شورای ملی آزاد شد. اما دی ۱۳۳۴ همراه با نوابصفوی، مظفرعلی ذوالقدر و خلیل طهماسبی و سید محمد واحدی تیرباران شد.
مظفرعلی ذوالقدر که در ترور نافرجام حسین علاء مشارکت داشت بعد از دستگیری و شکنجه در زندان فرماندار نظامی تهران، توسط تیمور بختیار رییس وقت فرمانداری تهران فریب خورد و در تاریخ ششم آذر ۱۳۳۴ محلی را لو داد تصور نمیکرد سید مجتبی نوابصفوی، سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی در آنجا مخفی شده باشند.
مظفرعلی ذوالقدر
با این حال او به همراه سه دوست دیگرش در دی ۱۳۳۴ تیرباران شد.
سید عبدالحسین و سید محمد واحدی دو فرزند از پنج فرزند آیتالله سید محمدرضا واحدی قمی پس از آشنایی با سید مجتبی نوابصفوی به عضویت جمعیت فداییان اسلام درآمدند. با اینکه هر دو برادر نقش مهمی در اقدامات فرهنگی و سیاسی عصر پهلوی بر عهده داشتند اما دست هیچ کدامشان به خون عوامل رژیم آغشته نشد.
حکم اعدام
روند محاکمه سید مجتبی نوابصفوی، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر بعد از دستگیری در تاریخ ششم آذر ۱۳۳۴ آغاز شد و دادگاه در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۳۴ در دادگاه پهلوی به اعدام محکوم شد. دادگاه تجدیدنظر نیز همان روز برگزار و حکم را تایید کرد.
با تایید حکم اعدام، هسته مرکزی جمعیت فداییان اسلام سحرگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴، ۱۴ ماه قبل از تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در اسفند ۱۳۳۵ به دست سربازان فرماندار نظامی تیرباران شدند.
اشد مجازات
درخواست فرجامخواهی رییس و اعضای جمعیت فدائیان اسلام به دستور محمدرضا پهلوی رد شد. طبق دستور شاه حکم اعدام نواب صفوی و فداییان سلام به موقع اجرا شود.
دادستانی ارتش در سندی که مهر «محرمانه، مستقیم و خیلی فوری» روی آن زده شد خطاب به فرماندهی لشگر دو زرهی مرکز حکم کرد: «چون بنا به فرمان اعلی حضرت همایون شاهنشاهی استدعای فرجام خواهی چهار نفر محکومین مفصلهالاسامی سید مجتبی فرزند سید جواد شهرت میرلوحی معروف به نواب صفوی، سید محمد فرزند سیدمحمدرضا شهرت واحدی، خلیل فرزند ابراهیم شهرت طهماسبی و مظفرعلی فرزند حمزهعلی شهرت ذوالقدر که به موجب رأی دادگاه تجدیدنظر به جرم «توطئه به منظور بهم زدن اساس حکومت و تحریض مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت و حمل اسلحه غیر مجاز» محکوم به اعدام شدهاند، رد و مقرر فرمودند رأی صادره به موقع اجرا گذاشته شود.
قدغن فرمائید ساعت ۶ روز ۲۷/ ۱۰/ ۳۴ با انجام تشریفات قانونی که نماینده این دادستانی نیز حضور خواهد داشت تیرباران شوند.»
شجرنامه فداییان اسلام
سید مجتبی نواب صفوی
حجتالاسلام سید مجتبی میرلوحی در سال ۱۳۰۳ در محله خانیآباد تهران متولد شد. سید جواد میرلوحی پدرش واعظ و مادرش خانهدار بود. او در همان خانآباد بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حکیم نظامی و دوره متوسطه و دروس جدید جدید را در هنرستان صنعتی آلمانیها آموزش دید.
او همزمان با آموختن دروس جدید به تحصیل علوم حوزوی در مدرسه مروی واقع در بازار بزرگ و مسجد قندی واقع در خیابان خانیآباد تهران مشغول شد.
پدر سید مجتبی در سال ۱۳۱۴ در پی اجرای قانون لباسهای متحدالشکل و خلع لباس روحانیت که توسط رضا شاه به اجرا درآمد مجبور به درآوردن عبا و عمامه شد. این اتفاق برای سید جواد سخت بود. او بعد از آن وارد شغل وکیل دعاوی دادگستری شد.
به دنبال درگیری لفظی سید جواد با علیاکبر داور وزیر وقت دادگستری رضا شاه، سیلی محکمی به صورت داور زد که مجازات این اقدام سه سال زندان بود. سید جواد در اواخر دوره محکومیتش در زندان جان به جان آفرین تسلیم کرد.
سرپرستی سید مجتبی که در این زمان ۹ سال داشت توسط مادرش به برادرش سید محمود نواب صفوی که او نیز کارمند وزارت دادگستری بود، سپرد.
حواشی به وجود آمده ناشی از برخورد با سید جواد باعث شد مادر سید مجتبی با همفکری با برادر خود و برای در امان ماندن پسرش از حساسیت رژیم پهلوی نسبت به نام خانوادگی «میرلوحی» اسم فامیل سید مجتبی را به «نوابصفوی» تغییر داد.
سید مجتبی جوان در ۲۳ سالگی با نیرهسادات نواب احتشام رضوی دختر یکی از رهبران قیام مشهد که در غائله کشیدن چادر از سر زنان معروف شد، ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه بود که البته صدیقه به دلیل کوچک بودن و اعدام سید مجتبی در دی ۱۳۳۴ هرگز پدرش را ندید.
سید مجتبی بعد از فراغت از تحصیل به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و مدتی بعد به آبادان منتقل شد. او در آبادان وارد درگیری شدید یکی از کارکنان انگلیسی شرکت نفت و یکی از کارگران ایرانی این شرکت شد. سید مجتبی در حمایت از کارگر هموطنش بقیه کارگران را به اعتراض و شورش و درخواست قصاص فرد انگلیسی فراخواند که البته این غائله با دخالت نیروی نظامی آبادان سرکوب شد.
سید مجتبی برای خلاصی از دست سربازها به نجف اشرف گریخت. در مدرسه آخوند خراسانی در نجف حجرهای گرفت و نزد استادان مشهوری مانند علامه امینی صاحب الغدیر، آیتالله سید حسین طباطبایی قمی و آیتالله شیخ محمد تهرانی به تحصیل فقه، اصول، تفسیر قرآن و مباحث اعتقادی پرداخت.
در همان شهر کتاب «شیعیگری» احمد کسروی به دستش رسید و از طریق این کتاب با افکار او آشنا و نسبت به آن، حساس شد. او پس از نشان دادن کتاب کسروی به علمای نجف خواستار اظهار نظر دینی و صادر کردن فتوای ارتداد کسروی شد.
سید مجتبی تحت تاثیر علامه امینی، آیتالله خویی و آیتالله سید اسدالله مدنی در سال ۱۳۲۳ به طور مخفیانه به ایران برگشت. در تهران نیز شیخ محمدآقا تهرانی موسس هیات قائمیه در تحریک مردم و نوابصفوی بر ضد کسروی موثر بود.
نوابصفوی به خانه کسروی رفت و نسبت به نوشتهها و انحرافاتی که در آن دیده بود به مجادله پرداخت و به کسروی هشدار داد تا دست از گفتن و نوشتن سخنان توهینآمیز نسبت به اسلام، ائمه شیعه و روحانیت بردارد. اما با مقاومت و بیتفاوتی کسروی نسبت به سخنانش روبرو شد.
سید مجتبی وقتی صحبت کردن با کسروی را بیفایده دید، به فکر اجرای حکم ارتدادی که در نجف از برخی علما گرفته بود، افتاد.
از دیگر سو اقدامات کسروی که به قرآنسوزی نیز رسیده بود، موج اعتراضات نیروهای مذهبی و متدین تهران را برانگیخت. نوابصفوی در تهران بارها در خصوص مبانی شیعه در اسلام با کسروی به مباحثه پرداخت، مباحثاتی که در مجله «پرچم» منتشر شد.
در خلال همین مباحثات بود که نوابصفوی از ارتداد کسروی اطمینان پیدا کرد و در نهایت حکم ارتداد کسروی را که قبلا توسط علمای نجف صادر شده بود با سید محمدحسن طالقانی برادر آیتالله سید محمود طالقانی در میان گذاشت و ایشان نیز ضمن تشویق نوابصفوی، مبلغی را برای خرید اسلحه در اختیار او گذاشت.
نوابصفوی نیز در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ در یکی از خیابانهای خلوت میدان حشمتالدوله (آذربایجان فعلی) به سمت کسروی شلیک کرد که البته تیر به ارگانهای حساس کسروی اثابت نکرد و او از این ماجرا جان سالم به در برد و به بیمارستان منتقل شد. او هم دستگیر و زندانی شد.
دستگیری نوابصفوی موجی از اعتراضات روحانیون سیاسی از جمله آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و سایر مراجع تقلید و علمای قم و تهران را به همراه داشت. با افزایش فشارهای مراجع، سید مجتبی با قید کفالت به قرار ۱۲ تومان که از طرف فردی به نام اسکویی از بازرگانان آن دوره پرداخت شد، بعد از یک هفته از زندان آزاد شد.
بعد از این ترور بود که سید مجتبی نوابصفوی با صدور اعلامیهای تحت عنوان «دین و انتقام» از شکلگیری جمعیت فدائیان اسلام سخن گفت. این اتفاق با حمایت قابل توجه بسیاری از نیروهای مذهبی، علما و مردم متدین تهران روبرو شد.
سید مجتبی نوابصفوی درباره علت نامگذاری جمعیت فداییان اسلام، گفت: «حضرت سیدالشهداء را در خواب دیدم که بازوبندی بر بازویم بست که روی آن نوشته شده بود «فداییان اسلام» و من از این جهت نام فداییان اسلام را برای این تشکیلات برگزیدم.»
اعلامیه حضور
او در آن اعلامیه نوشت: «هوالعزیز؛ دین و انتقام؛ ما زندهایم و خدای منتقم، بیدار. خونهای بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهوتران که هر یک به نام و رنگی پشت پردههای سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی و جنایت خزیدهاند، سالیان درازی است فرو میریزد و گاه دست انتقام الهی هر یک از اینان را به جای خویش میسپارد و دگر یارانش عبرت نمیگیرند. ای خائنین حقیقت پوش و حق کُش و ای رنگ بازان منافق، ما آزادهایم و بیداریم، میدانیم و ایمان به خدا داریم و نمیترسیم.»
نواب صفوی پس از اعلام رسمی موجودیت «جمعیت فدائیان اسلام» اعدام کسروی را جدیتر از قبل دنبال کرد. او به عضوگیری از افراد متدین و قابل اعتماد از جمله برادران امامی پرداخت. او این بار با کمک سید حسین امامی، برادر سید حسین و سایر دوستانش احمد کسروی را در داخل ساختمان وزارت دادگستری اعدام کرد.
نوابصفوی در سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ با سفر به شهرهای مختلف و ملاقات با مردم و علمای اقصی نقاط کشور علاوه با تبلیغ دین به جذب افراد شجاع، متدین و مبارز برای پیوستن به جمعیت فدائیان اسلام اقدام کرد اما از سوی رژیم تحت تعقیب قرار گرفت مجبور به مبارزه مخفیانه شد.
خلیل طهماسبی
در ۲۵ بهمن ۱۳۰۲ در روستای واصفجان از توابع شهر تهران به دنیا آمد. او به کارگری مشغول بود تا در حرفه نجاری صاحب مهارت شد. تبحر او در نجاری به حدی زیاد شد که دوستان و مشتریانش او را استاد خلیل صدا میکردند.
خلیل در جلسات مشترک آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی با نوابصفوی آشنا شد و از سال ۱۳۲۶ به عضویت جمعیت فدائیان اسلام درآمد. او بعدها نفر دوم تشکیلات جمعیت فدائیان اسلام شد.
طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ در حیاط مسجد شاه تهران سپهبد حاجعلی رزمآرا نخستوزیر وقت ایران و عامل مخالفت با ملی شدن صنعت نفت ایران را ترور کرد.
خلیل طهماسبی پس از حمله ناموفق به حسین علاء در ششم آذر ۱۳۳۴ دستگیر و در ۲۷ دی ۱۳۳۴ به همراه نواب صفوی، سید محمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر تیرباران شد.
سید عبدالحسین واحدی
در سال ۱۳۰۸ در شهرستان سنقر استان کرمانشاه متولد شد. علوم مقدماتی را نزد پدرش آموخت. او برای تکمیل تحصیلاتش ابتدا به قم و بعد به نجف سفر کرد. سید عبدالحسین در شهر نجف با سید مجتبی نوابصفوی آشنا و دوست شد.
با ترور عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار پهلوی به دست سید حسین امامی در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ مبارزات آیتالله کاشانی و دکتر مصدق علیه رژیم پهلوی به اوج رسید و سید عبدالحسین احساس کرد حضورش در تهران موثرتر است به همین دلیل از قم به تهران مهاجرت کرد.
حسین مکی نویسنده و نماینده چند دوره مجلس شورای ملی، درباره نحوه شهادت واحدی نوشت: «من شنیدم و بر من به ثبوت رسید که سید عبدالحسین واحدی را به دفتر تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران بردند و با او روبهرو کردند. وقتی تیمور به واحدی فحش رکیکی داد واحدی عینا همان را به فرماندار نظامی بازگرداند و تیمور بلافاصله دست به کلت کمری خود برد و کلت را از جا کلتی درآورد و با شلیک یک گلوله به مغز سید عبدالحسین واحدی او را به قتل رساند.»
شهادت حسین مکی تنها روایت و شهادت از چگونگی به شهادت رسیدن سید عبدالحسین نبود.
مسعود بهنود روزنامهنگار سالها بعد در مجموعه «هزار داستان» در کانال تلگرامیش شهادت او را اینگونه روایت کرد: «واحدی با دیگران اعدام نشد بلکه به دست شخص تیمور بختیار با گلوله، هدف قرار گرفت و مغز او پریشان شد و در حالی که به قتل رسیده بود، همان شب اعلام کردند که او اعدام شده است.»
روایت سوم از نحوه شهادت سید عبدالحسین جالبتر است. گفته میشود تیمور بختیار با احضار برادر بزرگ سید عبدالحسین، عامل قتل برادرش را «حسین آزموده» دادستان ارتش اعلام کرد.
سید محمد واحدی
سید محمد در کرمانشاه متولد شد. او در شهرستان سنقر کلیائی دوره ابتدایی را آموزش دید و همراه خانواده به قم مهاجرت کرد و دوره دوم مدرسه را در دبیرستان حکیم نظامی قم سپری کرد.
پدرش آیتالله حاج سید محمدرضا مجتهد قمی در پنج سالگی محمد از دنیا رفت.
با درگذشت پدر، سید محمد و سید عبدالحسین با اجازه مادر به تهران آمدند مدتی بعد با سید مجتبی نوابصفوی و جمعیت فداییان اسلام آشنا شدند و به این تشکل مذهبی پیوستند.
سید محمد هنگام پخش اعلامیههای جمعیت فداییان اسلام توسط سربازان فرماندار نظامی دستگیر و زندانی شد اما مدتی بعد آزاد شد.
او بعد از اعدام حاجعلی رزمآراء دوباره دستگیر شد و در نهایت همراه با سید مجتبی و خلیل طهماسبی در ششم آذر ۱۳۳۴ دستگیر و یک ماه و نیم بعد به جوخه اعدام سپرده شد.
مظفرعلی ذوالقدر
از اعضای فعال شاخه آبادان جمعیت فدائیان اسلام بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تهران آمد و به عضویت شورای مرکزی این جمعیت درآمد و از یاران نزدیک نوابصفوی شد.
او بعد از مرگ مصطفی کاشانی پسر آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی مسوول اعدام حسین علا برای ممانعت از پیوستن ایران به پیمان سنتو شد اما بخت با او یار نبود و تیر در اسلحهگیر کرد و دستگیر شد.
او با فریبی که از تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران خورد محلی را به او لو داد که تصور نمیکرد سید مجتبی نواب و دیگر دوستانش در آنجا مخفی شده باشند. با این حال ناخواسته عامل لو رفتن محل اختفای آنان شد.
مظفرعلی و سه دوستش در قبرستان مسگرآباد دفن شدند اما بعدها محل دفنشان به قبرستان دارالسلام قم انتقال یافت.
سید مجتبای سیاسی
آشنایی حجتالاسلام سید مجتبی نوابصفوی با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی باعث شد تا از اواسط سال ۱۳۲۴ با وجودی که با ملیگراها میانه خوبی نداشت اما به واسطه و همراهی آیتالله کاشانی با آنان به توافق رسید. موضوعی که باعث شد فدائیان اسلام نقشی اساسی در راهیابی آیتالله کاشانی به مجلس شورای ملی، نخستوزیری دکتر مصدق و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس داشته باشند.
سید مجتبی از ملیگراها خواسته بود در صورت رسیدن به قدرت، اجرای احکام اسلامی را در دستور کار قرار دهند.
بعد از سال ۱۳۲۷ که اقلیت مجلس شورای ملی مانع تصویب قرارداد گس- گلشاییان شد، رژیم پهلوی برای ممانعت از ورود اقلیت مخالف به این مجلس، عبدالحسین هژیر نخست وزیر وقت را به بهانه ترور نافرجام شاه مامور تقلب در انتخابات و دستگیر کردن آیتالله کاشانی و تبعید به لبنان کرد.
جمعیت فدائیان اسلام با اطلاع ای موضوع به این جمعبندی رسید که هژیر مانع اجرای احکام اسلام است به همین دلیل نام او در لیست ترور فداییان اسلام قرار گرفت. پس از ترور هژیر، فداییان اسلام با نامزد کردن آیتالله کاشانی و دکتر محمد مصدق بار دیگر گروه اقلیت را در مجلس شورای ملی احیا کردند.
جمعیت فدائیان اسلام در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم فعال ظاهر شد. با ترور حاجعلی رزمآرا دیگر نخستوزیر محمدرضا شاه که به شدت با ملی شدن صنعت نفت مخالف بود، راه ملی شدن صنعت نفت را گشود.
۱۶ اسفند ۱۳۲۹ زمانی که اتومبیل رزمآرا جلوی مسجد شاه در میدان بهارستان توقف کرد و نخستوزیر برای شرکت در مراسم ختم آیتالله فیض از علمای معروف آن دوره در حال وارد شدن به صحن مسجد بود که خلیل طهماسبی از پشتِ سر به او نزدیک شد و با شلیکِ سه گلوله او را از پا درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد.
آیتالله کاشانی همان زمان در مصاحبهای اعلام کرد: «این عمل (ترور رزمآرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه، عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد».
سید مجتبی نوابصفوی و دوستان
ایشان در گفتوگوی دیگری تاکید کرد: «… نخستوزیر مقتول در زمان حیات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سیاست استعماری انگلستان به شدت حمایت میکرد چون عموم طبقات مردم ایران با تصمیم قطعی و خللناپذیری برای کوتاه کردن دست طمع سیاست استعماری نفت جنوب قیام کرده بودند، پافشاری رزمآرا برای مقاومت در مقابل افکار عمومی ملت ایران و حمایت از شرکت نفت باعث خشم شدید و عمومی مردم ایران گردید و جوانی غیور، وطنپرست و متدین از میان مردم ایران برخواست و نخستوزیر بیگانهپرست را به جزای اعمال خود رساند.»
با فشار علما و افکار عمومی در مرداد ۱۳۳۱ ماده واحدهای به این شرح به تصویب مجلس شورای ملی رسید که «چون خیانتِ حاجعلی رزمآرا بر ملتِ ایران ثابت گردیده، قاتل او استاد خلیل طهماسبی به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد.»
بدین ترتیب خلیل طهماسبی در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۳۱ پس از دو سال، از زندان آزاد شد و آیتالله کاشانی در پی آزادی، او را به عنوان «شمشیر برّان اسلام» و «مجری اراده و افکار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد.
قتل رزمآرا چنان موجی بین شخصیتهای سیاسی و دربار به وجود آورد که دولت حسین علا هم نتوانست در برابر آن مقاومت کند به همین دلیل مجبور به استعفا شد. بعد از آن دکتر محمد مصدق پیشنهاد قبول نخستوزیری برای اجرای قانون را که توسط جمالالدین امامی خوی نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی مطرح شد را پذیرفت و شاه مجبور به پذیرش این پیشنهاد و معرفی دکتر مصدق به مجلس شورای ملی شد.
روی کار آمدن دولت دکتر مصدق آغاز بالا گرفتن اختلافات میان نواب صفوی و دولت جبهه ملی شد. فدائیان اسلام که از دولت دکتر مصدق انتظار اجرای احکام اسلامی را داشت، وقتی انتظارش برآورده نشد شروع به مخالفت با ملیگراها و دکتر مصدق کردند.
در پی شدت گرفتن اختلافات و مخالفتها، دولت مصدق که از جانب فدائیان احساس خطر میکرد، رهبران این گروه از جمله نوابصفوی را بازداشت و زندانی کرد. زندانی شدن وی تا فردای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق و سقوط دولت وی طول کشید.
نواب صفوی و فداییان اسلام به مبارزات خود علیه رژیم پهلوی تا سال ۱۳۳۴ ادامه دادند. در ساعت سه و نیم بعدازظهر روز دوم آذرماه ۱۳۳۴ نقشه ترور حسین علا نخستوزیر وقت شاه اجرا شد اما علا با خوش شانسی از این مهلکه جان به در برد و فرماندار نظامی ابتدا ضارب نخستوزیر و بعد از چند روز سید مجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و دو نفر دیگر از اعضای این گروه را بازداشت کردند.
روزنامه اطلاعات فردای آن روز در خبری نوشت: «بعد از حادثه سوءقصد علیه جان نخستوزیر در مسجد شاه و دستگیری مظفرعلی ذوالقدر ضارب، مشارالیه در بازجوییهای اولیه اظهار داشت که نواب صفوی دستور اجرای ترور نخستوزیر را در اختیار من گذاشته است.
علاوه بر این اعتراف از ظواهر امر و طرز صحبت کردن ضارب و شعارهایی که بعد از حادثه داده بود و همچنین گفتن اذان و الله اکبر بعد از حمله به آقای علاء چنین بر مامورین روشن شد که مظفرعلی به تحریک جمعیت فدائیان اسلام که در سالهای اخیر پنج مرتبه مرتکب سوءقصد علیه جان زمامداران وقت شدهاند، اقدام به سوءقصد و شلیک گلوله به سوی آقای علاء نموده است و بالنتیجه مقامات انتظامی چه شهربانی و چه فرماندار نظامی مصمم شدند که رهبر این جمعیت را که بعد از وقوع حادثه مخفی شده بود، بازداشت نمایند.»
بدین ترتیب اعضای موثر جمعیت فدائیان اسلام بازداشت و راهی زندان شدند.
سید مجتبی نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر در روز ۲۶ دی ۱۳۳۴ در دادگاه پهلوی به اعدام محکوم شدند، دادگاه تجدیدنظر نیز همان روز برگزار و حکم اولیه را تایید کرد.
در پی تثبیت حکم اعدام، اعضای اصلی جمعیت فداییان اسلام سحرگاه روز ۲۷ دی ۱۳۳۴ یعنی ۱۴ ماه قبل از تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در اسفند ۱۳۳۵ به دست ماموران فرماندار نظامی تیرباران شدند.
حجتالاسلام سید مجتبی نوابصفوی رهبر فدائیان اسلام بعد از ۱۰ سال مبارزه در سن ۳۱ سالگی به همراه چند دیگر یارانش در میدان تیر لشکر دو زرهی تهران تیرباران شد.
پیکر نوابصفوی به همراه خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر ابتدا در قبرستان مسگرآباد تهران دفن شد اما سالها بعد به قبرستان وادیالسلام قم منتقل شد.
منابع:
زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۴.
منظورالاجداد، فدائیان اسلام، صص۱۸۸، ۱۹۰ و ۱۹۲
خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۳۲-۳۳
زندگی و مبارزه نواب صفوی، هادی خسروشاهی، اطلاعات، ۱۳۸۶
فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه، خسروشاهی، اطلاعات، ۱۳۷۵
۲۷۲۱۸